چگونه فرزندان باهوش تری پرورش دهیم؟
پرورش فرزندان باهوش
یکی از اهداف مهم والدین در دوران ما پرورش فرزندان باهوش است.
در گذشتهای نه چندان دور، پرورش هوش در دستهی اولویتهای اصلی والدین در تربیت فرزندان قرار نمیگرفت و این موضوع دو دلیل اصلی داشت:
دلیل اول آنکه، در آن دوران، میزان هوش یک فرد، دلیل مهم و تاثیرگذاری در موفقیت و آینده او به حساب نمیآمد و والدین ترجیح میدادند، مهارتهای دیگری را که مطمئنتر بودند در آینده بیشتر به کار فرزندشان میآید به آنها بیاموزند. بر این اساس آموزش آشپزی و خیاطی به دخترها و یک سری تواناییهای فیزیکی و تقویت مهارتهای بدنی در پسرها اولویتهای بالاتری نسبت به سایر مهارتها، حتی درس خواندن و سوادآموزی، داشتند، چه رسد به پرورش فرزندان باهوش تر.
دلیل دوم هم این بود که در آن دوران، کسی فکر نمیکرد که بتوان میزان هوش کودکی را تغییر داد. در دیدگاه سنتی، یک فرد یا باهوش به دنیا میآمد و یا خیر. بنابراین اگر کسی بهرهای از هوش خدادادی نبرده بود، راهی برای تغییر این وضعیت برایش متصور نبودند و البته که اصرار خاصی هم بر آن نبود.
به مرور زمان و با تحول جوامع و تغییراتی که در مشاغل رخ داد، مسئله هوش، روز به روز اهمیت بیشتری نزد مردم پیدا کرد. زیرا مشاغل جدید، بیش از گذشته به تواناییهای ذهنی افراد مرتبط بودند.
از طرفی تحقیقات پیرامون مسئله هوش و گزارشهایی که از آنها منتشر میشد نیز، کمکم این باور را ایجاد کرد که میتوان با مداخلاتی میزان هوش افراد، به ویژه کودکان را تغییر داد و هوش، موضوعی صرفاً وراثتی، غیرقابل تغییر و ایستا نیست.
بنابراین از آنجایی که اغلب والدین هم به این نتیجه رسیده بودند که موفقیت و آینده افراد، ارتباط تنگاتنگی با میزان هوش آنها خواهد داشت، یکی از دغدغهها و وظایف جدیدی که برای خود تعریف نمودند، پرورش فرزندان باهوش تر بود.
تعریف شما از هوش چیست؟
جالب اینجاست که هوش در ذهن بسیاری از افراد به طور کلی، تصویری مبهم از توانایی و قابلیتی است که شاید هیچ دو نفری بر روی آن توافق نظر نداشته باشند.
به عنوان مثال برای اینکه بگوییم کودکی استعداد نقاشی دارد، دلایل واضح، روشن، قابل مشاهده و یکسانی در نظر اغلب افراد وجود دارد، اما برای اینکه بگوییم کودکی باهوش است، چنین نیست.
هوش، یک ویژگی کلی است که میتواند در ذهن افراد مختلف، به تواناییهای متفاوتی تعبیر شود.
از مهارت بالا در به خاطر سپردن موضوعات و داشتن حافظه قوی گرفته تا توانایی در انجام محاسبات عددی، حل مسائل ریاضی، پاسخ به معماها، یادگیری کار با یک ابزار یا وسیله خاص، صحبت به زبانی غیر از زبان مادری و …
حتی امروزه والدین زیادی را مشاهده میکنیم که معتقدند فرزندان باهوشی دارند، چون بهتر از خود آنها میتوانند از تبلت یا گوشی موبایلشان استفاده کنند و یا بسیار حاضرجواب هستند.
و از طرف دیگر با وجود اینکه سالهاست نظریه هوشهای چندگانه مطرح شده است، هرگز به فردی که حرکات بدنی را با مهارت بالایی (در رقص، ورزش، پانتومیم، تردستی و…) به نمایش میگذارد، باهوش گفته نمیشود، با اینکه نشانههای پررنگی از هوش جسمانی بالا را بروز داده است. همه این موارد نشان میدهد که وقتی صحبت از پرورش فرزند باهوش به میان میآید، اغلب والدین واقعاً نمیدانند که به دنبال چه هستند و یا باید به دنبال چه چیزی باشند.
بنابراین اکثر پدران و مادرانی که میکوشند فرزندان باهوش تری تربیت کنند، به احتمال زیاد، زمان، انرژی و مبالغ زیادی را در راه آزمون و خطاهای متعدد و سردرگمی بیشتر خود و فرزندانشان، در مسیر خرید وسایل و اسباببازیهای مختلف، رفت و آمد به کلاسهای گوناگون و … تلف مینماید و در نهایت هم به نتیجه دلخواه نخواهند رسید، به همان دلیل اصلی و مهم: آنها نمیدانند وقتی میخواهند فرزندان باهوشی داشته باشند، یعنی باید چه ویژگیای را در آنها تقویت نمایند.
برای همین، در حالی کودکان خود را بزرگ میکنند که دارند آنها را از کلاس زبان به کلاس شطرنج و از کلاس موسیقی به کلاس ریاضی میبرند و البته باز هم نگران هستند که دیگر برای فرستادن فرزندشان به کلاس رباتیک، فن بیان، زبان بدن و… فرصت کافی در اختیار ندارند!
بنابراین بهتر است که والدین، در وهله اول، تکلیف خود را با مسئله هوش روشن نمایند و سپس به دنبال افزایش آن در فرزندانشان باشند.
هوش چیست؟
تعاریف و دستهبندیهای متنوع و متفاوتی برای هوش وجود دارد. روانشناسان متعددی بسته به نگرش خود به این مسئله، تعریفی از هوش ارائه کردهاند. اما چیزی که امروزه میتوان با جمعبندی مفیدترینِ این تعارف و شاید به عنوان نقطه اشتراک اکثر آنها پذیرفت، که اتفاقاً با شرایط زندگی و دنیای امروز ما و البته همه ادوار نیز سازگار است، این تعریف هوش باشد:
هوش هر موجود، میزان توانایی او در حل مسائلی است که با آنها مواجه میشود.
بنابراین بسیاری از ویژگیهایی که ما از آنها به عنوان هوش یاد میکنیم، صرفاً تواناییهای سطح بالا و یا حتی خارقالعادهای هستند، که اگر چه به نظر هوشمندانه میرسند، اما تاثیری در وضعیت فرد و حل مسائلی که در زندگی خود با آنها مواجه میشود، ندارند.
انصافاً اگر ویژگی، توانایی یا استعدادی نتواند سبب بهبود شرایط و اوضاع زندگی برای صاحب خود گردد، چه ارزش دیگری میتواند داشته باشد که بخواهیم هزینه، انرژی و زمان خود را صرف افزایش آن در یک کودک نماییم؟
بنابر تعریف بالا از هوش، هوشمندی افراد حتی بسته به محیط و جامعهای که در آن زندگی میکنند، متفاوت است، زیرا مسائلی که افراد در محیطها، جوامع و فرهنگهای متفاوت و حتی دورههای زمانی مختلف در یک جامعه با آنها مواجه میشوند، یکسان نیستند.
مسائلی که یک انسان برای زندگی در قطب شمال با آنها مواجه میشود، با مسائل زندگی شهرنشینی در کشوری اروپایی یا روستانشینی در ژاپن تفاوت دارند.
همچنین بسیاری از مهارتهایی که تا چند همین سال پیش میتوانستند گره از مسائل زیادی باز کنند، (به عنوان مثال قدرت بدنی بالا) امروزه دیگر کارآیی سابق خود را از دست دادهاند و حیاتی قلمداد نمی شوند. به عکس، امروزه ما نیازمند مهارتهای جدیدی (مانند خلاقیت) هستیم که تا همین چند سال پیش، یا وجود خارجی نداشتند و یا آنها را مهارت خاصی تلقی نمیکردیم.
یک بچه فیل باهوش
از آنجایی که در این تعریف، از هوشمندی موجودات سخن گفته شده است (که انسان هم یکی از آنهاست)، شاید با یک مثال ملموس از موجودی به جز انسان، بهتر بتوان به درستی و اهمیت این ایده پی برد.
احتمالاً شما هم، یا از نزدیک و یا از نمایشهای تلویزیونی، شاهد هنرنماییهای بعضی از حیوانات در سیرکها بودهاید. به عنوان مثال ممکن است فیلها یا دلفینهایی را دیده باشید که نقاشی میکشند و به سوالات ریاضی جواب میدهند، یا شیرها و ببرهایی که از حلقههای آتش عبور میکنند و یا خرسی که با پوشیدن لباسهای رنگارنگ بر روی توپ حرکت میکند و نمایش اجرا میکند.
اما آیا این تواناییها که در دنیای واقعی فیلها، دلفینها، شیرها، ببرها و خرسها وجود ندارند، از این گروه از جانوران ساکن سیرکها، حیوانات هوشمندتری میسازند؟ آیا خرسی که بر روی توپ راه میرود یا فیلی که نقاشی میکشد یا به سوالات ریاضی جواب میدهد، از یک خرس یا فیل معمولی، باهوشتر و یا حتی موفقتر است؟
آیا والدین این جانوران، به دنبال آموزش چنین مهارتهایی به فرزندانشان بودهاند و آیا خرسها و فیلها و ببرهایی که در طبیعت زندگی میکنند و چنین مهارتهایی را ندارند، از همتایان سیرکباز خود، کودنترند؟
مسلماً راه رفتن بر روی توپ، کشیدن نقاشی، پریدن از حلقه آتش و… برای این جانوران، مهارتهایی خارقالعاده محسوب میشوند، نام این جانوران را بر سر زبانها میاندازند و دهان همگان را از تعجب باز نگه میدارند، اما این تواناییها، کدام یک از مسائل دنیای خرسها، فیلها، دلفینها یا شیرها را در دنیای واقعی و خارج از فضای نمایش حل خواهند کرد؟
آیا میتوان این واقعیت را انکار کرد که از آنجا که این جانوران، زمان و انرژی زیادی را صرف یادگیری این مهارتها نمودهاند، مسلماً از یادگیری بسیاری از مهارتهای واجبتر دنیای خویش بازماندهاند؟
چنین موجوداتی اگر در طبیعت و زندگی واقعی خود رها شوند، دوام چندانی نخواهند آورد، زیرا آنها در ازای کسب تواناییهای شگفتیآور خود، فاقد مهارتهای لازم برای حل مسائل دنیای خویش هستند.
این ستارگان درخشان سیرکها، برای سیر کردن شکم خود محتاج انسانی هستند که در ازای شیرینکاریهایشان غذایی در قفسشان بریزد و برای همیشه نیازمند کسانی هستند که از آنها مراقبت نمایند.
فیلی که در چنین شرایطی زندگی کرده و آموزش دیده است، حتی اگر به دنیای خود باز گردد، نمیتواند در برقراری ارتباط با همنوعان و زندگی در گله فیلها، دفاع از خود، پیدا کردن آب و غذا و حتی جفتیابی و فرزندپروری، مانند فیلی عمل کند که از بدو تولد در بین همنوعان خود زندگی کرده و با چالشهای فیل بودن سر و کار داشته است.
بنابراین تا جاییکه به فیل بودن مربوط است، فیل سیرکباز نهتنها باهوشتر از سایر همنوعان خود نشده است، بلکه با از دست دادن فرصتهای خود برای یادگیری مهارتهای ضروری زندگیش، هوشمندی لازم برای فیل واقعی بودن را نیز از دست داده است.
حتی شاید با پذیرش تعریفی دیگر در مورد هوش، این جانوران، بسیار باهوش به حساب آیند، اما وقتی این هوش بالا نتواند کمکی به بهبود شرایط زندگی آنها بکند، چه ارزشی میتوان برای چنین مهارتی قائل شد، که علاوه بر بیفایده بودن(تنها سود این مهارت نصیب پرورشدهنده و صاحب سیرک میشود نه خود آن حیوان) به بهای صرف زمان زیاد، تکرار و تمرینهای مکرر و طاقتفرسا برای آن موجود، تنبیهها و تشویقهای فراوان و از دست دادن زمان ارزشمندی که میتوانست مفیدتر و لذتبخشتر سپری کند، به دست آمده است.
با این مثال ساده، این مسئله روشن خواهد شد که صرفاً دستیابی به مهارتهایی خارقالعاده که از عهده دیگر همسالان یک کودک بر نیامده است، الزاماً سبب افزایش هوشمندی فرزند ما و یا تضمین کننده زندگی بهتری برای او نخواهند بود و به احتمال زیاد، تنها به درد ارائه در یک مهمانی خانوادگی و یا حتی یک نمایش تلویزیونی خواهند خورند و دردی از مشکلات زندگی واقعی او درمان نخواهند کرد. چه بسا آموزش یک مهارت خاص به کودک، سبب از دست رفتن فرصتها و منابع ارزشمندی گردد که میتوانست برای افزایش هوشمندی واقعی آن کودک و یادگیری مهارتهایی مفیدتر مصرف گردد.
چگونه فرزندان باهوش تری پرورش دهیم؟
بنا بر تعریفی که از هوش آورده شد، انسانی باهوشتر است که بتواند متناسب با نیاز هر دوره از زندگی و نیز شرایط و محیطی که در آن قرار میگیرد، بهتر از پس حل مسائل مربوط به خود برآید. بنابراین میتوان هوش را با مهارت حل مسئله، مترادف دانست.
بر این اساس، اگر میخواهید فرزندان باهوش تری پرورش دهید باید بدانید که هر عاملی که بتواند سبب تقویت مهارت حل مسئله در کودکان شود، سبب هوشمندی بیشتر آنها خواهد شد.
اگر چنین نگاهی به مسئله هوش پیدا کنیم، آنگاه راحتتر میتوانیم از بین گزینههایی که برای فرزندمان پیش رو داریم، انتخابهای شایستهتری داشته باشیم.
در دورانی که ما زندگی میکنیم بارانی از پیشنهادهای متنوع و رنگارنگ، برای تقویت موضوعات و مهارتهای مختلف در کودکان، بر سر والدین میبارد.
همه این پیشنهادها هم به ما میگویند که آینده، موفقیت و خوشبختی فرزند ما در گرو پذیرش یا عدم پذیرش آن ایده و استفاده از یک فرصت محدود است. کافی است مهارتی که تبلیغ میشود واژه هوش را نیز با خود یدک بکشد، در این صورت نگرانی پدرها و مادرها برای جا ماندن از قافلهی پرورش فرزندان باهوش، بیشتر نیز خواهد شد.
تقویت هوش هیجانی، پرورش هوش مالی، افزایش هوش فضایی و … عناوینی هستند که والدین نمیتوانند بدون احساس گناه از کنار آنها بگذرند و نگران از دست دادن فرصت و شرایطی برای تقویت آنها در فرزندشان نشوند.
از سوی دیگر پیشنهاداتی مانند آموزش زبان دوم و سوم به کودکان، آموزش موسیقی، انواع کلاسهای آموزش ریاضی، استعدادیابی، مهارتهای زندگی و … نیز گزینههای دیگری هستند که پیش روی والدین قرار دارند و همین تنوع و گوناگونی، انتخاب را برای والدین دشوارتر میسازد.
آنها از سویی خود را مسئول حال و آینده فرزندشان میدانند و از سوی دیگر با فرصت و امکانات محدودی که پیش رو دارند، نمیتوانند بهترین و مطمئنترین انتخابها را داشته باشند. اما شاید با پذیرش تعریف بالا از هوش، کمی از نگرانی و سردرگمی ناشی از این موضوع درآییم و به جای تلاش در افزایش مهارتی مبهم و کلی، مانند هوش در فرزندان، به این سوالات بیندیشیم:
* مهمترین و اساسیترین مسائلی که فرزند ما در سنین مختلف پیش رو خواهد داشت، چه مواردی هستند؟
* چه آموزشهایی بهتر میتوانند از فرزندان ما انسانهایی حلّال مسئله بسازند؟
* فارغ از نام و عنوانی که برای یک کلاس، دوره آموزشی، کتاب، بازی فکری و … انتخاب شده است، قرار است فرزند ما چه دستاوردی از آن داشته باشد و این پیشنهاد تا چه حد میتواند مهارت حل مسئله فرزند ما را تقویت نماید؟
برای مثال با چنین نگاهی به مقوله پرورش هوش، شاید به این نتیجه برسیم که بازی در خانه با تعدادی اسباببازی معمولی مثل لگو، پازل یا بلوکهای خانهسازی یا حتی تعدادی جعبه یا کارتن مقوایی خالی و یا کار با ابزارهای ساده و در دسترسی که در همه خانهها موجودند، بیشتر بتواند به تقویت هوش فضایی فرزندمان کمک کند تا شرکت در یک دوره یا کلاس آموزشی با همین نام.
کودکی یک میدان تمرین است
اگر دوران کودکی را به منزله میدانی برای تمرین مهارتهای بزرگسالی در نظر بگیریم، لازم است کودکان در این دوره از زندگی خود، در جنبههای مختلف زندگی تجربیات لازم را کسب نمایند. آنها در بزرگسالی با مسائلی از جنس ارتباط با سایرین، حل مسائل مالی، کسب مهارت، انتخاب شغل، حفظ سلامتی، مدیریت منابع شخصی و … برخورد خواهند کرد. پس لازم است که در دوران کودکی، تمرینهایی برای هر یک از این موارد داشته باشند و مسائل کوچکی را از هر یک از این زمینهها حل کرده باشند.
به یاد داشته باشیم که کودکان فقط در کلاسهای درس یا دورههای آموزشی رشد نخواهند کرد. زندگی و حتی محیط خانه میتواند یک کلاس آموزشی بسیار ارزشمند برای کودک باشد، اگر والدین با دیدی وسیعتر به نیازهای فرزندانشان بنگرند و به دور از نگرانی ناشی از هیاهوی تبلیغاتی، بسترهای لازم را برای پرورش کودکان در زندگی روزمره خود فراهم کنند.
بازیهای انفرادی و گروهی، تعامل با همسالان و کمک به به بچهها برای سازش با یکدیگر یا حل اختلافات احتمالی، تعریف کردن قصه و خاطره برای کودک و شنیدن (همراه با توجه) قصهها، خاطرات و خیالبافیهای کودکان، قدم زدن به همراه کودک، دخالت دادن او در حل مسائل ساده زندگی، دادن فرصت آزمون و خطا و اشتباه به کودک، سپردن مسئولیتهای کوچکی از امور خانه به او، بردن کودک به طبیعت یا پارک، همراه کردن کودک در خریدهای روزانه، دادن حق اظهار نظر در حد معقول و متعادل به کودک و بسیاری از کارهای ساده و پیش پا افتاده دیگر، که هر روز در زندگی طبیعی ما جریان دارند، میتوانند سبب افزایش مهارتهایی در کودک شوند که به معنای واقعی کلمه او را به انسانی حلّال مسئله و هوشمند تبدیل کنند.
حل مسائل، مانند هر مهارت دیگری نیازمند تمرین و تقویت است. نمیتوان از فردی که قبلاً تجربهای در این زمینه نداشته است، توقع داشت که مانند یک فرد حرفهای تصمیمگیری و عمل نماید.
بنابراین، اجازه دهید فرزندتان از کودکی همراه با مسائل کوچک زندگی خود رشد کند و با حل آنها و درسی که از نتایج تکتک آنها میگیرد، مهارت خود را در این زمینه افزایش داده و به فردی توانا در این حوزه تبدیل شود.
نکته اصلی در این واقعیت نهفته است که پدران و مادران آگاه میتوانند فرزندان باهوش پرورش دهند. تشخیص درست نیازهای فرزندان و انتخاب راههای سادهتر، درستتر، کمهزینهتر و البته لذتبخشتر یکی از مسائل والد بودن در انسان است که لازم است به شیوهای هوشمندانه آن را حل نماییم. مسئلهای که احتمالاً تا چند سال دیگر، به مسئله خود این کودکان تبدیل خواهد شد. مسئلهای تکرار شونده در دنیای انسانها…
برای جا افتادن بهتر موضوع، به سوالات زیر فکر کنید و در صورت تمایل پاسخهای خود را در بخش دیدگاههای همین مطلب به اشتراک بگذارید.
۱_ آیا میتوانید آموزشهایی را از دوران کودکی و نوجوانی خود به خاطر آورید که با وجود صرف زمان و هزینه برای آن، در زندگی کمکی به شما ننموده باشند؟
۲_ جای چه مهارتی را در خود خالی میبینید که در صورت داشتن آن میتوانستید در زندگی و حل مسائل امروز خود موفقتر عمل کنید؟
۳- آیا تا قبل از خواندن این مطلب خود را فرد باهوشی میدانستید؟ ملاک شما برای این قضاوت چه بود؟
۴_ آیا با خواندن این نوشته، نظرتان را نسبت به هوش خود تغییر دادید؟ چرا؟
۵_ در هر کدام از سوالات بالا چه مثالهایی از زندگی خود و یا سایرین به خاطر می آورید؟
دیدگاهتان را بنویسید