حذف پاداش ها و تأثیر آن بر افزایش انگیزه دانش آموزان
پیش از این، مقالهای با عنوان «نه تشویق نه تنبیه، آثار مخرب تشویق و پاداش در کودکان» در سایت دوران طلایی منتشر شده بود. (اگر آن را مطالعه نکرده اید، قبل از خواندن این مطلب، ابتدا آن را بخوانید. برای مطالعه آن مقاله، اینجا کلیک کنید) از زمان انتشار آن مطلب، پیامهایی از مخاطبینی دریافت نمودم که یا به طور کلی با ایده حذف پاداش و تشویق در آموزش یا تربیت کودکان مخالف بودند و یا به دنبال راهکاری جایگزین برای آن و افزایش انگیزه دانش آموزان و کودکان میگشتند.
از آنجایی که ما تقریباً همیشه در توصیه های تربیتی و آموزشی روانشناسان یا کارشناسان مختلف، چیزی خلاف این عقیده را شنیده ایم، طبیعی است که در مقابل آن مخالفت کنیم و یا احساس بلاتکلیفی و سردرگمی نماییم. اما تجربه نشان داده است که تغییر و بهبود دیدگاه، همیشه با چنین موانع یا احساساتی همراه بوده است. اما برای حرکت های رو به جلو بایستی با ذهنی باز به استقبال ایده های جدید رفت.
برای دریافت بهتر این موضوع (آثار مخرب تشویق و پاداش) و آشنایی با جنبههای مختلف تاثیر آن بر افراد به ویژه کودکان و دانش آموزان، مطالعه کتاب مذکور را به علاقمندان این حوزه، به ویژه آموزگاران، مربیان و والدین توصیه میکنم.
در عین حال میکوشم بخش های دیگری از کتاب «نه تشویق نه تنبیه» نوشته «آلفی کوهن» (نام اصلی این کتاب «تنبیه از طریق تشویق» است) را در قالب مقالاتی مختصر در اختیار مخاطبین محترم «دوران طلایی» قرار دهم.
توجه داشته باشید که نوشته های بنفش رنگ این مطلب، دقیقاً از متن کتاب برگزیده شده اند.
تنبیه به وسیله تشویق!
در فصلهای پایانی این کتاب با عناوین «خدا را شکر باز هم شنبه شد»، «معتاد به یادگیری» و «تربیت بدون پاداش» ریشههای انگیزهبخشی به کارمندان در محیط کار، افزایش انگیزه دانش آموزان در مدرسه و فرزندان در خانه، مورد بررسی قرار گرفته است.
در این مقاله به مرور و توضیح قسمتهایی از فصل یازدهم (معتاد به یادگیری) برای آشنایی با ریشههای انگیزه در کلاس درس، خواهیم پرداخت:
چگونه به دانش آموزان انگیزه دهیم؟
سالهاست که دست اندرکاران امر آموزش به دنبال پاسخی برای این سوال هستند. افزایش انگیزه دانش آموزان یکی از دغدغه های اصلی والدین و آموزگاران در طول تاریخ بوده است.
اما بر اساس نتایج پژوهشهای علمی، میدانیم کنترل شدن فرد توسط عوامل بیرونی، از مهمترین دلایل نابودی انگیزه در افراد و به ویژه کارمندان و دانش آموزان است. فرقی هم نمیکند که این عامل بیرونی مثبت است یا منفی؛ از جنس محرومیت و تنبیه است یا از جنس پاداش یا تشویق.
به این نکته جالب از کتاب توجه کنید:
… یک شباهت برجسته بین محیط کار و مدرسه، سؤال اشتباهی است که در هر دوی آنها مطرح میشود. همانطور که داگلاس مک گرگور خاطر نشان میسازد، سؤال مدیران نباید این باشد که “چگونه به کارمندان انگیزه بدهیم؟”، همین مسئله در مورد اولیای مدرسه نیز صادق است.
کودکان نیازی به انگیزه گرفتن ندارند؛ آنها از همان آغاز تشنه شناخت دنیای اطراف خود هستند. اگر کودکان، در هر سنی، در محیط، احساس کنترل شدن نکنند و اگر تشویق شوند که به آنچه انجام میدهند، فکر کنند، ( نه به میزان خوب و بد بودن کار) معمولاً دنیایی از انگیزه و میل به مبارزه با چالشها، در آنها نمایان میشود.
این سؤال که “چگونه میتوان در کودکان انگیزه ایجاد کرد؟” نه تنها نشاندهنده برداشت نادرستِ [فرد سؤالکنند] از ماهیت انگیزه است، بلکه در چارچوبی از کنترلگری جای میگیرد و این دقیقاً همان چیزی است که انگیزه را میکشد.
از سوی دیگر آلفی کوهن، نویسنده کتاب، معتقد است انگیزه دادن کاری نیست که کسی بتواند در قبال فرد دیگری به جز خودش انجام دهد، یعنی ما نمیتوانیم به کارمندانمان یا فرزندان و یا دانشآموزانمان، برای انجام کاری که فکر میکنیم درست است، انگیزه بدهیم، اما این مسئله، به معنای دست روی دست گذاشتن هم نیست؛ ما میتوانیم شرایط خودانگیختگی را برای سایرین فراهم سازیم. او در اینباره مینویسد:
ریموند ولادکوفسکی، متخصص این زمینه میگوید: “من هرگز عبارت «به کودکان انگیزه بدهید» را به کار نمیبرم. این کار آزادی عمل را از آنان سلب میکند. تمام کاری که ما میتوانیم بکنیم، فراهم ساختن زمینهای است که آنها، خودشان به خودشان انگیزه بدهند.”
ایجاد زمینه، کاری است که ما میتوانیم و باید انجام دهیم.
وظیفه اولیای آموزشی نه این است که به دانشآموزان انگیزه بدهند و نه اینکه دست روی دست بگذارند و تماشاچی صحنه باشند. وظیفه آنها ایجاد شرایطی است که یادگیری را ممکن میسازد. همانطور که دو تن از روانشناسان میگویند، تکلیف این نیست که منتظر بمانیم تا فرد خود علاقمند شود… بلکه وظیفه ما، ایجاد شرایط محرّکی است که با دارا بودن گزینههای روشن و ارزشمند، منجر به یادگیری و عملکرد موثر شود.
در این زمینه نیز این سؤال مطرح میشود که:
ویژگی های اصلی محیطی مناسب برای تحریک و افزایش انگیزه دانش آموزان
محیطی که برای برانگیختگی انگیزه های درونی دانش آموزان مساعد است ویژگی هایی دارد، که مطمئناً نه تنها تنبیه، از هر نوعی، در آن جایی ندارد، بلکه خبری از تشویق، جایزه، امتیاز، نمره، برتری جویی و رقابت، جدول رتبه بندی، کمد جایزه، برچسب و ماه و پولک و ستاره، کارت های امتیاز یا صدآفرین و موارد مشابه نیز در آن نیست.
علاوه بر آن یادگیری، با لذتی از جنس اکتشاف و فهمیدن عمیق همراه است. لذتی که خود به خود، هر انسانی را به ادامه مسیر یادگیری و کشف ناشناخته ها و لذت بردن از آن سوق می دهد، اگر این احساس را به دست خود، با عواملی مانند پاداش و تشویق و … در وجود کودکان نابود نکرده باشیم. یک محیط مساعد برای برانگیختن انگیزه های دانش آموزان، فضایی است که کودکان در حین یادگیری چنین لذتی را تجربه می کنند.
توضیح بیشتر این دو ویژگی را از این کتاب بخوانید:
پاداشها را حذف کنید
اجازه دهید همین ابتدا از برداشتهای نادرست پیشگیری کنیم: اگر معلمی فردا استفاده از محرکهای بیرونی را کنار بگذارد، مشوقهایی مانند ماه و ستاره و کارت جایزه را دور بریزد و دفتر امتیازات یا نمرات کلاسی را ببندد، دانشآموزان با خوشحالی فریاد نخواهند کشید که “هورا! حالا انگیزه درونی داریم!”
دستکم سه دلیل وجود دارد که به ما بگوید چنین اتفاقی نخواهد افتاد.
اول اینکه درباره چنین تغییری با آنها صحبت نشده است. آموزگاری که بدون در نظر گرفتن استحقاق دانشآموزان، یکجانبه تصمیم میگیرد، عملاً میگوید که کلاس نه به دانشآموزان، بلکه به او تعلق دارد و نظر آنها بیاهمیت است. به همین دلیل معلمانی که به شیوههای نوین میاندیشند باید کودکان را در جریان کار بگذارند و به فراخور سن آنها، بحثی پیش بکشند که در آن، علت یادگیری و تأثیر پاداش بر آن را مورد سؤال قرار بدهند.
دوم آنکه کنار نهادن راهکارهایی مانند پاداشدهی به هیچ وجه ضامن یادگیری واقعی نیست. هرچند درست است که ضوابط و عواملی که مانع انگیزش میشوند، باید حذف گردند، اما علاوه بر این کار، لازم است شرایطی هم به وجود آید که انگیزهبخشی را تسهیل کند و برنامهای درست و جوی مناسب در مدرسه ایجاد کند.
و سرانجام اینکه اگر دانشآموزان در طول سالها آموخته باشند که دلیل خواندن، نوشتن و فکر کردن آنها دریافت پاداش است و اگر دریافت پاداش برایشان جذابیت داشته باشد، احتمالاً در مقابل حذف ناگهانی آن، مقاومت خواهند کرد. شاید بتوان گفت که دانشآموزان میتوانند به نمره بیست و سایر مشوقها معتاد شوند، به گونهای که بدون آنها میلی به انجام تکالیف نداشته باشند و صرفاً به خاطر ماهیت پاداشها به آنها وابسته شده باشند.
در اینجا بد نیست توجه شما را به این نکته جلب نمایم که اعتیاد به هر موضوعی به معنای وابستگی شدید فرد به یک رفتار یا ماده خاص است، به طوریکه فرد معتاد حاضر است حتی بدون دریافت نتیجه ای مثبت از آن، صرفاً به دلیل وابستگی شدید جسمی یا روحی، آن عمل را انجام دهد و به راحتی و بدون مقاومت قادر به کنار گذاشتن آن نیست.
این نوع نیاز و مقاومت در برابر حذف شرایط اعتیادآور، اصلاً به معنای واقعی بودن، مفید بودن یا احتیاج بی چون و چرای فرد معتاد، به آن رفتار نیست. زیرا افراد سالم به راحتی و بدون آن وابستگی، به زندگی طبیعی خود ادامه میدهند. بنابراین اعتیاد به مشوقها و پاداشها نیز به معنای درستی، مفید بودن یا وجود نیاز واقعی به آنها، جهت انگیزه گرفتن دانش آموزان برای یادگیری یا انجام یک کار درست، نمیباشد.
نشانه وابستگی و در واقع اعتیاد دانشآموزان به پاداش هم سؤالاتی از این قبیل است:
«حتما باید این را هم یاد بگیریم؟» یا «آیا این مطلب در امتحان میآید؟»
هر آموزگاری باید معنی این سؤالها را بداند. این سؤالها زنگ خطر را به صدا در میآورند.
زبان حال دانشآموزی که چنین سؤالاتی میپرسد این است: “افراد خوشنیتی که با رشوه یا تهدید مرا وادار به انجام تکالیف کردهاند، عشق به یادگیری را در من کشتهاند. حالا همه آنچه من میخواهم بدانم این است که آیا باید آن تکالیف را انجام بدهم یا نه و اگر انجام بدهم در قبال آن، چه چیزی نصیبم میشود؟”
شاید معلمی که با این پیام رو به رو میشود، خودش در روند ایجاد این گرایش در دانشآموز، نقشی نداشته باشد، اما دستکم باید بداند که این یک مشکل است.
این حقیقت که دانشآموزان در طول زمان به اینجا رسیدهاند که یادگیری را برای گرفتن پاداش انجام دهند، بدان معناست که بازگشت به انگیزههای درونی ممکن است روندی کند و دشوار باشد، ولی هر چه این روند دشوارتر باشد، انجام آن ضروریتر خواهد بود.
و اما زنگ خطر دیگری که ( این بار) از سوی یک معلم میتواند شنیده شود، این است که او اصرار بورزد، دانشآموزان بدون نمره یا پاداش، زحمت یادگیری به خود نمیدهند. و البته دور از خرد است که در پاسخ به این اصرار بگوییم: “اوه، در این صورت به ارائه پاداشهای بیرونی ادامه دهید.”
تنها پاسخ عاقلانه این است که اگر آنها تا این حد از مسیر اصلی منحرف شدهاند، برای خنثی کردن آثار زیانبار پاداش حتی یک لحظه را هم نباید از دست داد!
یادگیری به عنوان یک کشف
یکی از علل زیانبار بودن محرکهای بیرونی برای علاقه و پیشرفت این است که این عوامل، توجه دانشآموزان را به جای مشارکت مشتاقانه در یک فعالیت آموزشی، به میزان یا نحوه عملکردشان معطوف میسازد.
اگر دانشآموزان را مجبور نکنیم که دائم به میزان پیشرفت خود فکر کنند، اولین گام را در راه یادگیری آنها برداشتهایم. گام بعدی این است که ببینیم چطور میتوانیم آنها را به نحو مثبتی با تکلیف درگیر کنیم.
پژوهشهای موجود نشان میدهند که تشویق کودکان به مشارکت و درگیری تمامعیار با تکلیف و فکر نکردن به میزان یا نتیجه کار، الگویی را شکل میدهد که در بلند مدت در یادگیری مؤثر است.
این راهکار، هم برای دانشآموزانی که درباره تکالیف مدرسه نگرانند یا دست از سعی و تلاش شستهاند و هم برای دانشآموزانی با انگیزه بالا فوقالعاده مؤثر است.
بر اساس نتایج به دست آمده از یک مطالعهی زمینهیابی، درباره یک دبیرستان بسیار موفق، هرچه آموزگاران بر درک عمیق مطالب، آزمودن ایدههای جدید و ریسکپذیری در یادگیری (در مقابل نمره و رقابت) بیشتر تأکید کنند، دانشآموزان راهکارهای بیشتری را به کار میگیرند و بیشتر به تکالیف دشوار روی میآورند.(نشاندهنده انگیزه بالاتر برای یادگیری)
به نظر برونر، نقش معلم این نیست که به دانشآموز تأکید کند تا درباره موضوع معینی مطلب یاد بگیرد، برعکس باید او را در کشف موضوع یاری دهد.
پیامد چنین شیوهای این است که دانشآموز شکست و موفقیت را به عنوان تنبیه یا پاداش تلقی نمیکند، بلکه آن را نوعی اطلاعات میداند. تشخیص این نکته بسیار مهم است.
منظور از اینکه دانشآموز شکست و موفقیت را نوعی اطلاعات ببیند، این است که بداند شکست یا موفقیت، نتیجه تفکر یا عملکرد خود اوست نه نوعی تشویق یا تنبیه.
همان گونه که اگر دانشمندی در آزمایشگاه ماده خاصی را برای منظور خود مورد امتحان قرار دهد و از آن ماده جواب دلخواه خود را نگیرد، این به ظاهر شکست در آزمایش را، نوعی اطلاعات میداند، نه تنبیهی از طرف جهان هستی برای خود. بر اساس آن نتیجه، او در مییابد که این ماده خاص برای مقصود مورد نظرش مناسب نبوده و باید مادهای جدید، یا راهکار، شرایط یا ایدهای متفاوت را امتحان نماید.
موفقیت یا شکست دانش آموزان در یادگیری نیز باید برای آنها حاوی چنین اطلاعاتی باشد؛ اینکه : شیوهای که برای انجام این فعالیت خاص انتخاب نمودهام منجر به این نتیجه (موفقیت یا عدم موفقیت) شد. برای تکرار این نتیجه، باید همین شیوه را ادامه دهم و برای جلوگیری از تکرار چنین نتیجهای باید روش تفکر یا عملکرد خود را تغییر دهم.
بازخوراندی که مسیر حرکت دانشآموز را در جهت درست یا نادرست نشان دهد، باعث پیشرفت در یادگیری میشود و این چیزی است که دانشآموزان، سخت به آن نیاز دارند.
و اما اینکه دانشآموز شکست یا موفقیت را به عنوان بازخوراند اطلاعاتی تلقی کند بسیار مهم تر است. برای ایجاد چنین نگرشی، بر معلمان و والدین است که بر خودِ تکلیف، تأکید کنند نه بر عملکرد دانشآموز.
ولی چگونه انگیزه کودکان را تحریک کنیم و میل به مکاشفه را در آنها برانگیزانیم؟
در این کتاب سه اصل مهم و اساسی یعنی همکاری، محتوا و اختیار به عنوان اصول انگیزش معرفی شده اند که در مقاله بعدی به صورت کامل تر به آن خواهم پرداخت.
اما ۵ راهکار مهم و قابل اجرای دیگر که از بین توصیههای پژوهشگران، برای برانگیختن انگیزه دانش آموزان مناسب شمره شده اند، این موارد هستند:
1- شرایط یادگیری فعال را فراهم کنید:
نه تنها کودکان بلکه بزرگسالان نیز با شیوههای عملی بهتر یاد میگیرند تا با یک جا نشستن و گوش دادن.
فعالیتهای عملی نباید صرفاً زنگ تفریح بین درسهای واقعی تلقی شوند، بلکه اگر این فعالیتها درست انجام شوند، خود درس واقعی هستند.
2- دلیل انجام تکالیف را بیان کنید:
اگر تکلیفی ارزش کندوکاو کردن و تجربه کردن ندارد، انجام آن را از دانشآموزان نخواهید. (متاسفانه معلمان کمتر به این موضوع توجه میکنند.) اگر تکلیفی ارزشمند و مفید است، ارزش و فایده آن باید برای دانشآموزان توجیه شود. یک مطالعه نشان میدهد که علت اصلی عدم مشارکت مفید دانشآموزان در انجام تکلیف، قصور معلم در توجیه اهداف و فواید موضوعات آموزشی است.
اگر انتظار داریم کودکان میل به یادگیری موضوعی داشته باشند، باید اشارهای به چرایی دوست داشتن آن موضوع بکنیم. وانگهی ارائه چنین توضیحی به دانشآموزان، نوعی احترام گذاشتن به آنهاست.
در توضیح بیشتر این مطلب لازم است یادآوری کنم که متأسفانه بسیاری از آموزگاران، دلیل انجام یک تکلیف خاص و یا حتی علت اصلی یادگیری یک مطلب را، آمدن نمونههایی از آن تکلیف یا فعالیت آموزشی در امتحانات مختلف بیان میکنند که در سطرهای بالا، به خطرناک بودن چنین نگاهی برای آموزش کودکان اشاره گردید.
منظور از توجیه دلیل برای کودکان، بیان علت ارزشمندی آن تکلیف و دستاورد واقعیای است که دانشآموز، از یادگیری آن مطلب یا انجام آن تکلیف، کسب خواهد نمود. حتی کودکان نیز وقتی به فایده بخشی فعالیتی واقف باشند، به خودی خود و بدون نیاز به کنترل گری بزرگسالان، آن را انجام خواهند داد. در زمینه انجام تکالیف، اتخاذ شیوه و تکلیف مناسب از طرف آموزگار، نیاز به افزایش دادن انگیزه دانش آموزان، آن هم به شکل کنترل بیرونی را منتفی می گرداند.
3- کنجکاوی آنها را برانگیزانید:
انسانها ذاتاً درباره موضوعاتی که نتوانند نتیجه و پایان آنها را حدس بزنند یا درباره اموری که نتایجشان مطابق انتظار نیست، کنجکاوی نشان میدهند.
بزرگسالانی که برای کودکان داستان میخوانند، معمولاً از این موضوع آگاهی دارند و اغلب وسط داستان، خواندن را قطع میکنند و از کودک میپرسند : “به نظر تو بعد چه اتفاقی میافتد؟” یا “به نظرت چرا او این کار را کرد؟” این کلید اصلی انگیزش است و استفاده ماهرانه از این اصل، حتی دانشآموزان بزرگتر را نیز به سمت تکلیف جذب میکند.
در این زمینه نیز لازم میدانم اضافه کنم که طرح سؤالات مناسبی که سبب تحریک کودکان و برانگیختن کنجکاوی آنان در زمینه یادگیری یک موضوع خاص باشد، میتواند انگیزه آنها را برای توجه و یادگیری به شدت افزایش دهد.
یکی از تکنیکهای به دست آوردن علاقه و توجه مخاطب، که به سخنرانان آموزش داده میشود، طرح یک سؤال جالب در همان شروع جلسه سخنرانی است که میتواند سبب جلب توجه و تمرکز حداکثری مخاطبین و جلوگیری از حواسپرتی وبیتوجهی آنان به گفتههای سخنران گردد. زیرا همانطور که گفته شد انسانها ذاتاً کنجکاو و به دنبال دریافت پاسخ سؤالات خود هستند. پس منطقی است که برای جلب توجه فرزندان انسان، یک سؤال جالب مطرح کنید!
این تکنیک برای تمامی کلاسهای درس و آموزگاران همه پایهها و مقاطع تحصیلی، میتواند نتیجهبخش باشد. استفاده از همان کنجکاوی ذاتی انسان و برانگیختن آن با طرح یک پرسش مناسب!
مقاله پرسیدن سوالات مناسب چه تاثیری بر پرورش تفکر در کودکان دارد؟ را در همین زمینه مطالعه کنید.
4- خودتان الگو باشید:
وقتی معلم با نکته جالبی در تدریس مواجه میشود، باید آن را با دانشآموزان در میان بگذارد. به علاوه اطلاع از این موضوع که معلم چه مطالعاتی دارد و کدام علایق علمی_فرهنگی را دنبال میکند، میتواند برای دانشآموزان، درسآموز و مفید باشد.
والدین نیز با توصیفی که از کار خود میکنند، میتوانند الگویی برای فرزند خود باشند. (غر زدن و نالیدن از شروع هفته و آغاز کار هم، خود نوعی درس دادن است.)
همچنین معلم با اعتراف به ندانستن موضوعاتی که نمیداند، سرسختی در مقابل شکست، مشورت در راهحلیابی و نشان دادن روش فهم مطالب دشوار، میتواند به دانشآموزان کمک کند. (الگوی مناسبی در این زمینهها برای دانشآموزان خود باشد.)
5- از اشتباهات استقبال کنید:
در کلاس درسی روی یک تابلو نوشته شده بود: « اشتباهات دوستان ما هستند. »
معلمان باتجربه حواس خود را جمع میکنند تا ببینند دانشآموز کی دچار خطا میشود. اما آنها با مشاهده خطای دانشآموز جبههگیری نمیکنند، زیرا میدانند که این موضوع الزاماً حاکی از روش تدریس ناموفق آنها نیست.
آنان عصبانی هم نمیشوند، چون میدانند که خطا نمیتواند قطعاً ناشی از تنبلی دانشآموز باشد. (تازه اگر چنین باشد بر معلم است که علت سستی او را پیدا کند و با کمک خود دانشآموز در رفع آن بکوشد.)
بروز اشتباه، ما را از طرز تفکر دانشآموز آگاه میکند.
تصحیح فوری اشتباهات، تأثیر مثبتی در روند یادگیری ندارد و مهمتر از همه، دانشآموزانی که از اشتباه کردن میترسند، به ندرت از معلم یا دیگران کمک میخواهند، چون آنقدر احساس امنیت نمیکنند که در امور فکری دست به ریسک بزنند و کمتر طبق انگیزههای درونی عمل میکنند.
جمع بندی:
عادت ما به استفاده از روشهای تشویقی یا تنبیهی در قبال کودکان، نه تنها سبب برانگیختن آنها و افزایش انگیزه در دانش آموزان نمیگردد، بلکه با کمرنگ نمودن دلیل اصلی یادگیری در ذهن آنها، سبب بیانگیزگی بیشتر و وابستگی شدید آنان به عواملی بیرونی مانند تشویق و جایزه و … برای انجام هر وظیفه ای میگردد.
از طرفی حذف پاداش و تشویق نیز به تنهایی به منزله افزایش انگیزههای درونی دانشآموزان نخواهد بود، به ویژه در دانشآموزانی که به محرکهایی از این جنس، اعتیاد پیدا کرده باشند. لذا برای تاثیرگذاری بر انگیه دانش آموزان علاوه بر کنار گذاشتن چنین عواملی از چرخه تربیت یا آموزش، لازم است تا راهکارهای مؤثری را در جهت برانگیختن روحیه و انگیزه یادگیری یا انجام رفتارهای درست در کودکان، اتخاذ کنیم.
اصرار بیش از حد بعضی از ما بر لزوم استفاده از محرک های بیرونی مانند تشویق یا تنبیه نیز، فقط به منزله ناتوانی ما بزرگسالان (والدین، مربیان یا آموزگاران) در یافتن راه حلهای منطقی و مفید برای تربیت یا آموزش کودکان و یا عدم توجه به اهداف اصلی فعالیتهای آموزشی یا تربیتی است که برای اصلاح و رفع این ضعف خود، نیازمند تغییر نگرش بنیادین در این زمینه هستیم.
در قسمت بعدی این مقاله به سه اصل مهم انگیزش از نگاه این کتاب، در افراد (کودکان و بزرگسالان)، برای برانگیختن انگیزههای درونی پرداخته خواهد شد.
دیدگاهتان را بنویسید